معنی از وسایل کفاشی

لغت نامه دهخدا

کفاشی

کفاشی. [ک َف ْ فا] (حامص) کفشدوزی. کفش فروشی. (ناظم الاطباء). عمل و شغل کفاش. (فرهنگ فارسی معین).کفشگری. ارسی دوزی. (یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) دکان و مغازه ٔ کفاش. (فرهنگ فارسی معین).


وسایل

وسایل. [وَ ی ِ] (ع اِ) وسائل. ج ِ وسیله.اسباب و لوازم. (فرهنگ فارسی معین): با این وسایل و فضایل در خصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. (فرهنگ فارسی معین از لباب الالباب).
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل.
سعدی.
- وسایل ارتباطی، هر چیز که ارتباط میان دو کس یا دو جا برقرار کند.
- وسایل نقلیه، وسایط نقلیه.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کفاشی

کفشگری

کلمات بیگانه به فارسی

کفاشی

کفشگری

فرهنگ فارسی هوشیار

کفاشی

ساخته ی فارسی گویان از کفش پارسی کفشگری ‎ عمل و شغل کفاش کفشدوز ی، (اسم) دکان و مغازه کفاش.


وسایل

وسایل در فارسی (تک: وسیله) افزارها چاره ها (اسم) جمع وسیله اسباب لوازم ((و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی. ))

مترادف و متضاد زبان فارسی

کفاشی

ارسی‌دوزی، کفش‌دوزی، کفش‌سازی

فرهنگ عمید

وسایل

وسیله
* وسایل نقلیه: هر نوع وسیله که برای حمل‌ونقل به کار می‌رود، مانند گاری، اتومبیل، کامیون، کشتی،

واژه پیشنهادی

از لوازم کفاشی

قالب کفش، برس، نخ، واکس، پاشنه کش، بوگیر، سمبه، قالب کفاشی، قلم فلزی،

فرهنگ معین

وسایل

(وَ یِ) [ع.] جِ وسیله، اسباب، لوازم.

معادل ابجد

از وسایل کفاشی

526

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری